زهرا زهرا ، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره
عشق من و همسرمعشق من و همسرم، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

زهرا ، ترنم دلنشین زندگی ما

زیباترین روز مـــــــــادر

                دختــــرک آرزوهای من ... امسال اولین سالی است که مــــادر شدن را با حس کردن دست و پاهای کوچــــک و نحیفت حس می کنم... وقتی سنگینی ســرت را بر روی شانه هایم حس می کنم و جرعه جرعه امید و آرامش می نوشم...چه سنگینی شیرینی... وقتی تنها در آغوش من آرام می شوی و کشتی پرتلاطم ناله های کودکانه ات در ساحل آغوش من لنگر می گیرد... وقتی ساعت ها چشم های پر فروغت را به من،به "مادرت" می دوزی و گویی سال هاست من را می شناسی... وقتی قلب کوچکت از شدت اضطراب با سرعت هر چه تمام تر می زند و کافی است تا تو را به قلبم بچسبانم و آرام آرام نوازشت کنم تا به خوا...
31 فروردين 1393

سه ماهگی

نازنینم امشب تولد عمو و زنعمو که یک شب گرفته بودن دعوت بودیم.منم از فرصت استفاده کردم و ماهگرد سومتو اونجا جشن گرفتیم با چند روز تاخیر...       قریونت بشم بندانگشتی مامان تو بغل بابای زنعمو در حال دلبری کردن   قریوتن برم کیک توت فرنگیییییییییییییییییییییییییی مامان     ...
30 فروردين 1393

روز دختر

امروز روز دختــــــــر بود.صبح زود که تلویزیون روشن بود یه آقایی داشت راجع به حضرت سکینه (س) صحیت می کرد و از اینکه چقدر امام حسین (ع) ایشون رو دوست داشتن.به همین خاطر از همه کسایی که دختر دارن خواست تا به احترام ایشون امروز دخترانشون رو سکینه صدا کنن.من و بابایی هم بلافاصله از این پیشنهاد استقبال کردیم و تند وتند به این اسم صدات می زدیم .خیلی هم حس خوبی بود و واقعا این به من آرامش عجیبی می داد. امیدوارم این اسم روی تو هم اثر گذاشته باشه و همیشه مثل حضرت سکینه (س) مایه آرامش باشی دلبر من... برات یه عالمـــــــــــــــــــــــــــه آرزوی خوب دارم فرشته کوچولو... برا وقتی که زمینی بشی; عاشق اینم که بغلت کنم و برات لالایی بخونم.آ...
30 فروردين 1393

شب هفتم محرم

سلام دختر نازم امشب رفته بودیم مراسم عزاداری با بابایی و مادرجون و خاله. شب هفتم محرم بود و روضه حضرت علی اصغر(ع).یه نوزادی رو هم آورده بودن.صدای گریه اش آدمو دیوونه می کرد.وقتی لالایی می خوندنو دیگه لالایی هم اثری نداشت... امسال خیلی بهتر حس رباب این مادر نمونه کربلا رو احساس می کردم و از تصور هر لحظه دور شدن یک مادر از شیرخوارش آتیش می گرفتم... از دیدن تلظی کردن علی اصغر و این که چقدر درد ناکه که یک مادر تشنگی جگرگوششو ببینه و نتونه کاری براش بکنه... خدایا همه کوچولوها رو برا پدر و مادرشون حفظ کن همه نی نی ها بیمه حضرت علی اصغر ... یا باب الحوائج شش ماهه کربلا با دستهای کوچیکت دست مارو بگیر...     ...
25 فروردين 1393
1